در جستجوی معنا-4


 ادامه بحث در جستجوی معنا- قسمت پایانی


پريشاني قوم


هر دوره و زماني ، نوروز دسته جمعي مربوط بخود آن دوره را دارد و در نتيجه هر دوره اي نياز بدرمان رواني

بخصوصي دارد. اين زندگاني تهي را كه از مختصات دوره فعليست می توان بعنوان نوعي شخصي و فردي

از نيهيليسم تعبير كرد زيرا نيهيليسم بر پايه اين تصور بنا شده است كه وجود پوچ است و معنائي ندارد. اگر

رواندرماني خود را از قيد تاثيرات روال فعلي فلسفه نيهيلسم آزاد نكند نخواهد توانست براي اين بيماري

دسته جمعي درماني بيابد. در آنصورت بجاي درمان فقط نشانه هاي اين بيماري قوم را آشكار خواهد كرد.

باين ترتيب رواندرماني نه فقط با فلسفه نيهيلسم آلوده می شود بلكه ندانسته و نخواسته آنچه را كه در

فكر بيمار می سازد كاريكاتوريست از وجود انساني و نه تصويري حقيقي از انسان.

ابتدا بايد دانست كه خطري شگرف در تعليم اين «چيزي نيست بجز» ها موجود است، در اين تعليم كه

انسان  چيزي نيست بجز محصول شرايط زيستي، رواني واجتماعي و يا محصول میراث و محيط !

با اين نظر انسان دستگاهي خودكار وبي اراده می شود نه انساني صاحب عقل و اختيار. رواندرماني اگر بر

پايه ايمان به آزادي بشري استوار نباشد بناچار تصوير و تصور ناروائي را از تقدير در ذهن مردم می پرورد.

البته شكي نيست كه انسان موجودي محدود است و آزاديش مرزي دارد. اما آزادي انسان آزادي از عوامل و

شرايط نيست بلكه وي صاحب آن آزادي و اختياريست كه در برابر عوامل و شرايط ، وضع و گرايش خود را

برگزيند مثلا اينكه موي من رو به سفيدي می رود كار من نيست، اما من اين اختيار را دارم كه چون بسياري

ديگر به آرايشگاه نروم و بمويم رنگ نزنم. هر فرد مختار است، حتي اگر حد اين اختيار بكوچکي رنگ زدن

بموباشد.

 

جبر كلي


غالب مردم روانكاوي را مسئول توجه شديد جهانيان بامور جنسي می دانند. من در صحت اين تصور شك

دارم اما بنظر من غلطترين و خطرناكترين مسئله آن چيزي است كه من جبر كلي ناميده ام. منظور من

اشاره بفرضيه هائيست كه منكر قدرت و استعداد انسان براي روبرو شدن با حوادث زندگيست و او را محصول

عوامل گذشته اي می داند كه در آن اختياري نداشته است. زندگي انسان كاملا و كلا مشروط و مقدر

نيست. وي مختار است كه در برابر موقعيتي معين خود را ببازد و جا بزند يا ايستادگي كند. بعبارت ديگر

انسان فقط زيست نمي كند بلكه دمبدم تصميم می گيرد و اختيار می كند كه زيست او چگونه باشد و

لحظه اي بعد چه شود!

بهمين دليل هر فرد انساني آزادي اين را دارد كه هر آن عوض شود. پس آينده انساني را فقط بعنوان آماري و

در میان چارچوب بزرگي از جمعيت زياد می توان بيان كرد و شخصيت فرد بطور كلي غير قابل پيش بيني و

پيشگوئي است. اصل و پايه هر پيش بيني بر شرايط زيستي و رواني و اجتماعي استوار است اما يكي از

اصول غير قابل انكار وجود انسان استعدادي است كه بر شرائط فائق شود و از آنها بگذرد. انسان بطور غائي و

نهائي از خود نيز پا برتر می گذارد زيرا آدميزاد موجودي فرارو است.

بگذاريد رويدادي را برايتان بگويم، داستان دكتر ج ...را . او تنها آدمي بود كه من می توانستم ابليس مجسم

نام دهم. وقتي او را می شناختم، همه وي را جلاد بيمارستان اشتاين هف يعني بيمارستان بزرگ رواني

وين می ناميدند. وقتي نازيان برنامه كشتار بيدرد را آغاز كردند او خيلي برو و بيا داشت و همه سررشته ها

بدستش بود.

وي آنقدر در كارش تعصب داشت كه نگذاشت حتي يك بيمار رواني هم از دستش جان بدر برد.

بعد از جنگ چون به وين برگشتم جويا شدم كه بر سر اين دكتر چه آمده است و شنيدم كه شورويها او را در

يكي از اتاقهاي بيمارستان خودش زنداني كرده بودند. اما روز بعد در اتاق باز بود و ديگر كسي او را نديد. بعدا

مطمئن شدم كه او نيز مانند عده اي ديگر با كمك همكاران و دوستانش آزاد شده و بامريكاي جنوبي گريخته

است. درين اواخر يكي از ديپلماتهاي پيشين اتريش بمن مراجعه كرد. اين ديپلمات مدتي در پشت پرده

آهنين زنداني بود اول در سيبري و بعدا در زندان معروف لوب لي يانكا در مسكو. وقتي از نظر رواني و اعصاب

او را معاينه می كردم ناگهان پرسيد «آيا دكتر ج ... را می ‌شناختيد؟» و چون جواب مثبت دادم چنين گفت:

«من با او در لوب لي يانكا آشنا شدم، در آنجا در چهل و چند سالگي از بيماري سرطان مثانه مرد. اما پيش

از مرگ واقعا نمونه بهترين دوستي بود كه انسان می توانست داشته باشد. بهمه زندانيان دلداري می داد.

عاليترين نمونه اخلاقي بود، و بهترين دوست من در دوره دراز زندان.»

اين داستان دكتر ج... جلاد بيمارستان اشتاين هوف است. شما چطور جرات می كنيد رفتار آدميزاد را پيش

بيني كنيد. شما می توانيد حركت يك ماشين و يا يك دستگاه خودكار را پيش بيني كنيد، از آن بالاتر ، می

توانيد مكانيسم و ديناميسم روان انساني را پيش بيني كنيد اما انسان از روان بيشتر است!

اين اعتقاد بجبر كلي، ظاهرا بيماري همه گيريست كه مربيان و حتي بسياري از معتقدان بمذهب را نيز پابند

كرده  است. آنها نميدانند كه با اين كار پشت پا به آن چيزي می زنند كه به آن عقيده دارند. چون يا بايد

عقيده داشت كه بشر آزاد است كه رو بخدا بكند يا نكند و يا آنكه مذهب واهي می شود و آموزش موهوم.

هدف و مرام اين دو گروه بر آزادي و اختيار وابسته است وگرنه هر دو در اين مرحله سرگردانند و در اشتباه

محض.

سنجش مذهب از نظر جبر كلي به آن استوار است كه عقيده مذهبي هر فرد بازتابي است از دوران كودكي

وي، و دركي كه از خداوند دارد تصوري است كه از پدر خود برداشته است. اين نظر را نميتوان ثابت كرد زيرا

فرزند آدمي میخواره بناچار می خواره نخواهد شد. انسان می تواند با تاثير زيانبخشي كه از تاثير تصوير پدري

ناباب برداشته است مبارزه كند و با خداي خويش رابطه اي درست برقرار سازد. حتي زشت ترين تصوير

ذهني از پدر ملزوما از ايجاد رابطه اي درست با خدا  جلوگيري نميكند. ايمان عميق می تواند بفرد نيروي لازم

را بدهد تا بر نفرت از پدر نيز چيره شود. ايمان سست يا كمي علاقه  در هر حال معلول عوامل پرورشي

نيست.

وقتي مذهب را تنها بعنوان عاملي پسيكو ديناميك تعبير كرديم يعني آنرا بعنوان نيروي انگيزه ناآگاهي

شناختيم از مرحله پرت افتاده ايم و اين پديده اصلي را از ياد برده ايم. بوسيله اين تعبير غلط روانشناسي ،

مذهب  به  مذهب روانشناسي تبديل شده است كه در آن نه خدا بلكه روانشناسي را پرستش می كنيم و

علت هر چيز را در آن می جوئيم.

 

ادامه نوشته

در جستجوی معنا- 3

 


ادامه بحث در جستجوی معنا- بخش سوم


ماوراي بيماري

روانپزشكان امروزه غالبا با اين پرسش روبرو هستند كه زندگي چيست؟ درد و رنج چرا ؟ مردم بيشتر بخاطر

مسائل انساني و بين انساني بروانپزشكان رجوع می كنند تا بخاطر بيماريهاي رواني. كسانيكه سابقا

بعلماي ديني مراجعه می كردند اين روزها به پزشكان بيماريهاي روان روي می آورند. از اين جهت است كه

پزشك بيشتر با مسائل فلسفي روبروست تا با مسائل عاطفي و هيجاني.

لوگودرام

مادري كه پسرش در ده سالگي مرد ، دست به خودكشي زد و در نتيجه او را بدرمانگاه آوردند. همكار من

دكتر كوچورك روزي او را بجلسه مداواي دسته جمعي برد و تصادفا وقتي در اين جلسه پسيكودرامي را اجرا

می كردند من وارد شدم اين زن داستان خود را می گفت. وقتي پسرش مرد وي با پسر ديگري كه از

پوليوميليت فلج شده بود تنها ماند و مجبور بود اين پسر بيچاره را با صندلي چرخدار از اينطرف بانطرف ببرد

مادر كه از اين زندگي بيزار شده بود بر سرنوشت خود طغيان كرد و خواست خود و پسر را بكشد. اما اين

پسر، پسر فلج او را از اينكار بازداشت. او نميخواست بميرد. براي اين آدم معلول زندگي معنا داشت و براي

مادر تندرست نداشت. چرا؟ چگونه می شد به اين مادر كمك كرد؟

من در مباحثه شركت كردم و از زن ديگري كه در آن جمع بود پرسيدم چند سال دارد گفت سي سال، گفتم

«نه ، شما هشتاد سال داريد و در تخت بحال احتضار افتاده ايد و بزندگي گذشته خود میانديشيد، زندگي

بدون فرزند و علاقه ولي پر از موفقيتهاي مادي و اعتبار و اجتماعي. فكر می كنيد در چنين حالي چه حسي

خواهيد داشت؟ چه فكر خواهيد كرد؟»

پاسخ او را از نواري بر می گردانم كه در آنجا پر شد «با يك میليونر ازدواج كردم و زندگي آسان و پراز ثروتي

داشتم و خوش گذراندم. با مردان عشقبازي كردم و اينك كه هشتاد ساله ام از خود فرزندي ندارم. اينك كه

بگذشته خود می نگرم نميدانم اينهمه تلاش براي چه بود؟ چون همه زندگي من شكست بود!»

پس از آن مادررا دعوت كردم كه به همان ترتيب بگذشته خود بنگرد و پاسخ او را نيز از نوار نقل می كنم :

«من خيلي دلم می خواست فرزند داشته باشم. اين آرزوي من برآورده شد و دو پسر پيدا كردم. يكي فلج

شد و ديگر ی مرد. اگر بخاطر من و مواظبتهاي من نبود كار فرزند فلج شده من به آسايشگاه معلولين می

كشيد. درست است كه ناتوان است اما هر چه باشد پسر من است. من سعي كردم زندگي بهتر و راحت تر

و غني تري براي او مهيا كنم و در نتيجه او را انسان بهتري ساختم.» و يكدفعه زد بگريه و گفت : «اما درباره

خودم، می توانم با آرامش بزندگي گذشته خود بنگرم چون زندگيم پر از معنا بود. بسيار كوشيدم تا آن معنا را

بيابم، آنچه از دستم می ‌آمد براي پسرم كردم، زندگيم شكست نبود!» اينك كه او بگذشته خود می

نگريست ناگهان در آن معنائي جست، معنائي كه همه رنجهاي او را نيز در برداشت.

پس از مدتي پرسشي از همه آن جمع كردم. گفتم آيا میموني كه دائم او را براي ساختن سرم پوليوميليت

سوزن می زنند معنائي در درد خود خواهد يافت؟ همه گفتند نه! زيرا با فهم محدودش نميتواند درين اين

مسائل و در دنياي انساني، يعني در دنيائي كه رنج او قابل فهم است رخنه كند.

پس از آن پرسيدم كه آيا دنياي انساني غايت و نهايت تكامل جهان است؟ ممكن نيست كه دنياي ديگر و بعد

ديگري وجود داشته باشد؟ دنياي و بعدي ماوراي دنياي بشري كه در آن رنج انساني معنائي بيابد؟ معناي

غائي بناچار ماوراء قدرت محدود فهم بشريست. آنچه از انسان خواسته شده اين نيست كه بنابر نظر

فيلسوفان اگزيستانسيا ليست روزگار بي معني را تحمل كند بلكه بايد ناتواني خود را در فهميدن بيقيد و

شرط روزگار بپذيرد . زيرا معنا از منطق عميق تر است.

پزشك روانشناسي كه از معناي غائي فراتر می رود گاهي مات می شود كه چه جوابي به بيماران بدهد.

روزي دختر شش ساله من پرسيد «چرا ما می گوئيم خداي مهربان». در پاسخ او گفتم «چند هقته پيش

كه سرخك داشتي همين خداي مهربان بود كه ترا شفا داد و برايت درمان فرستاد». اما اين دختر كوچك

راضي نشد و گفت «اما بابا يادت نرود كه آن سرخك را هم خودش فرستاده بود!»

اگر بيماري پابند معتقدات مذهبي باشد می توان از ايمان وي در درمان استفاده كرد و آن منبع روحاني را در

معالجه او بكار برد. در اين مورد پزشك بايد خود را جاي بيمار بگذارد و امور را از نظر او بسنجد. روزي يك عالم

روحاني يهود بمن مراجعه كرد و داستان درد خود را گفت. همسر و شش فرزند وي در اردوي اشويتز كشته

شدند و بعدا معلوم گرديد كه همسر دومش نازاست و از آن بسيار رنج می برد. من باو گفتم توليد مثل و

ازدياد نسل تنها معناي حيات نيست، زيرا درآنصورت حيات بخودي خود بي معني می گردد و اگر حيات خود

بيمعني باشد نميتوان آنرا با ايجاد همنوع معنادار كرد. اما اين مرد بوضع خود انديشيد و چون يهودي متعصبي

بود با نوميدي گفت كسي را ندارد كه براي تقديس نام خداوند بر مرده او دعاي اموات بخواند. اما من دنبال

مطلب را گرفتم و گفتم آيا اميدوار نيست كه چون بدنياي ديگر رفت فرزندان خود را در بهشت در جوار خود

بيابد؟ بسختي اشك ريخت كه چون فرزندانش همه بيگناه شهيد شده اند جاي شايسته اي در بهشت

دارند و وي را كه پير مرد گناهكاري است بدانجا راه نيست.

گفتم آيا نميتوان تصور كرد كه معناي زندگي او در همين درد باشد كه با رنج وجود خود را تطهير دهد و

سزاوار بهشت كند. آيا در مزامير نيامده است كه خداوند اشك بندگان را نگه می دارد؟[1] پس شايد هيچكدام

از اين رنجها بيهوده نماند.پس از چند سال اولين باري بود كه آرامشي يافت چون معنائي در رنج خود ديده

بود.

 

ادامه نوشته

معنا خواهی -2

 



ادامه مطلب در جستجوی معنا -قسمت2:


تكاپوي انديشه اي


بايد دانست كه كوشش فرد در جستن معنائي و ارزشي در زندگي ممكن است بجاي تعادل، هيجاني در او

ايجادكند اما همين هيجانست كه يكي از لوازم غير قابل انكار بهداشت روان است . بنظر من مهمترين چيزي

كه به بقاي فرد كمك می كند اينست كه او بداند معنائي در حيات او موجود است گفته نيچه حاوي نكته

بسيار عاقلانه ايستكه  «كسيكه چرائي در زندگي دارد با هر چگونه اي خواهد ساخت». اين جمله بايد

شعاري در درمان بيماريهاي رواني باشد.

در زندان فشرده اسيران نازي بخوبي پيدا بود كه آنهائيكه تصور می ‌كردند وظيفه اي و كاري به انتظار

شان است بيش از ديگران احتمال زنده ماندن داشتند. اين مسئله بعدا بوسيله كارشناسان امريكائي در كره

و ژاپن نيز تائيد گرديد.

براي خود منهم اين مسئله صادق بود. وقتي به اردوي اشويتز رسيدم نوشته اي را كه براي چاپ حاضر

داشتم(پزشک و روح  که به فارسی هم ترجمه شد)  از من گرفتند. میل بيكران من براي بازنوشتن اين كتاب

باعث شد سختيهاي اسارت را تحمل كنم. وقتي دچار تب تيفوس بودم روي پاره كاغذ يادداشتهايي

برداشتم تا اگر روزي آزاد شدم آن كتاب را دوباره بنويسم . من مطمئنم كه در تنگناي زندان باواريا اين میل

شديد مرا زنده نگه داشت. پس می ‌بينيم كه بهداشت روح قدري به هيجان نيازمند است، هيجان میان آنچه

انسان بدان نائل شده و آنچه بايد بدان برسد،‌يعني فاصله میان آنچه هست و آنچه بايد بشود.

اين هيجان لازمه زندگي بشريست و از سلامت روح او جداشدني نيست. پس نبايد از اينكه فرد را برانگيزيم

كه معنائي بالقوه در زندگي خود بيابد ترسي بدل راه دهيم. تنها باين وسيله است كه معناجوئي وي را بيدار

می كنيم. اينكه می گويند از نظر بهداشت روح بايد فرد در خود حالت تعادلي ايجاد كند گفته خطرناكي است.

آنچه بشر لازم دارد اين حالت سكون و تعادل و بي هيجاني نيست، بلكه تلاش و كوشش و مبارزه ايست

براي دريافت و درك هدفي كه ارزش او را دارد. آنچه روان او را سالم نگه می دارد اين نيست كه بهرقيمتي

شده فشارها و هيجانها را از بين ببرد بلكه نداي آن معناي بالقوه ايست كه چشم براه انجام شدن است.

آنچه بشر لازم دارد ثبات و سكون نيست، بلكه آنيست كه من بدان تكاپوي انديشه اي نام نهاده‌ام، تكاپوئي

روحاني میان دو قطب از هيجان مغناطيسي كه در قطبي معنا و در قطب ديگر فرديست كه خود را بدانسو

می كشاند . فكر نكنيد كه اين مسئله فقط براي مردم سالم صادق است بلكه براي بيماران نوروتيك نيز

صحت دارد و حتي اهميت و ارزش آن زيادتر می گردد. اگر معماري بخواهد طاق فرسوده اي را تعمير كند

باري را كه بر آن است می افزايد. با اين كار اجزاء و پاره هاي آن طاق بهتر بهم وصل می ‌شود و می چسبد.

اگر درمانگر بخواهد بهداشت رواني بيمار را پرورش دهد نبايد از آنكه بار آنرا با تغيير جهتي بجانب معنا بيافزايد

هراسي داشته باشد.


ادامه نوشته

در جستجوی معنا-1

 


در جستجوی معنی /دکتر ویکتور فرانکل/خط سوم                                                                                

مفهوم اساسي لوگوتراپي

خوانندگان اين سرگذشت كوتاه، شرح صريح و كاملتري از اصول درماني من جوياهستند. به اينجهت

من فصل كوتاهي درباره لوگوتراپي در نوشته اصلي «از اردوگاه مرگ تا اگزيستانسياليزم» آوردم.

آن نيز تشنگي آنانرا فرو ننشاند و نوشته مفصلتري خواستند. در نتيجه براي چاپ فعلي آن فصل را

دوباره نوشتم و مقداري بر آن افزودم.

اين تكليف سختي است .اينكه در چند صفحه آنچه را به آلماني در چهارده جلد نوشته ام بگنجانم

آسان نيست. اينك كه اين سطور را می نويسم بياد پزشكي امريكائي می افتم كه وقتي كه بدرمانگاه

من در وين آمده بود می گفت «آقاي دكتر ،آيا شما روانكاو هستيد؟» گفتم «نه، روانكاو نيستم، اما

كارشناس روان درمانيم»

- «به كدام مكتب پابنديد؟»

- «كار من با نظريه هاي خودم است كه لوگوتراپي نام دارد».

- «ممكن است در يك جمله بگوئيد لوگوتراپي چيست و يا اقلا چه تفاوتي با روانكاوي دارد!»

- «شايد ، اما پيش از آن ممكن است شما بگوئيد اساس روانكاوي در نظر شما چيست؟»

پاسخ وي چنين بود :

«در روانكاوي بيمار برسريري دراز می كشد و چيزهائي می گويد كه گاهي گفتنش بسيار دشوار

است».و من فورا گفتم :

- «در لوگوتراپي بيمار حاجتي بدراز كشيدن ندارد و بچيزهائي گوش می دهد كه گاهي شنيدنش

بسيار دشوار است».

اين را من بشوخي گفتم و هرگز عصاره و چكيده مكتب لوگوتراپي نبود. اما اين تعريف زياد هم دور

از حقيقت نيست چون لوگوتراپي كمتر از روانكاوي  بدنبال واپس نگري ودرون نگري می رود و

بيشتربه آينده و وظيفه و معنائي توجه دارد كه بايد توسط فردانجام گيرد.

در عين حال ، لوگوتراپي تشكيل و تشكل دور تسلسل زيان‌آور بيماري و مكانيسم واگرد را كه نقش

مهمي در بيماري نوروز دارد از تمركز می اندازد و در نتيجه "خود میان بيني"  كه اينگونه بيماران

به آن گرفتارند بجاي تقويت دائم ، سست و بي اثر می  گردد.                                                                                                                                        

اصولا در لوگوتراپي بيمار با وضعي روبرو می شود كه معنائي براي زندگي خود بجويد،

نوروتيك واقعي از ديدن حقيقت زندگي خود و وظا ئفي كه بعهده اوست می ‌گريزد.

پس آگاه كردن او بوظايفش بوي نيروي زيادتري براي پيروز شدن به اين پريشاني

خواهد داد.

نخست بايد بگويم چرا من بنظريه خود نام «لوگوتراپي» داده‌ام. لوگوس واژه ايست

يوناني كه معنا را می رساند. لوگوتراپي كه بعضي از نويسندگان كارشناس آنرا مكتب

سوم روان درماني وين نام نهاده اند بر پايه معناي هستي آدمي و تلاش فرد براي

رسيدن باين معنا استوار است. بنابر اصول لوگوتراپي تلاش براي جستن معنائي در

زندگي اولين نيروي محركه و انگيزنده هر فرد است. باين دليل است كه من با

مقايسه با لذت خواهي كه پايه روانكاوي فرويد است و نيروخواهي كه پايه

روانشناسي آدلر است، به اين تئوري معناخواهي نام نهاده ام.                                                                                                    

ادامه نوشته

قانون حمایت خانواده    

 

 شماره۱۱۶۰                                                                                ۲۰/۱/۱۳۹۲

 جناب آقاي محمد سينجلي جاسبي رئيس هيأت مديره و مديرعامل محترم روزنامه رسمي کشور با توجه به انقضاي مهلت مقرر در ماده «۱» قانون مدني و در اجراي مفا د تبصره ماده «۱» قانون مذکور، يک نسخه تصوير «قانون حمايت خانواده» براي درج در روزنامه رسمي ارسال مي‌گردد.

 رئيس مجلس شوراي اسلامي ـ علي لاريجاني

 شماره۷۷۲۶۳/۲                                                                         ۱۹/۱۲/۱۳۹۱

 جناب آقاي دکتر محمود احمدي‌نژاد رياست محترم جمهوري اسلامي ايران عطف به نامه شماره ۶۸۳۵۷/۳۶۷۸۰ مورخ ۱/۵/۱۳۸۶ در اجراي اصل يکصد و بيست و سوم (۱۲۳) قانون اساسي جمهوري‌ اسلامي ‌ايران قانون حمايت خانواده که با عنوان لايحه به مجلس ‌ شوراي ‌ اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب درجلسه علني روز سه‌شنبه مورخ ۱/۱۲/۱۳۹۱ و تأييد شوراي محترم نگهبان به پيوست ابلاغ مي ‌ گردد.

 رئيس مجلس شوراي اسلامي ـ علي لاريجاني

 قانون حمايت خانواده

فصل اول ـ دادگاه خانواده

 ماده۱ـ به ‌ منظور رسيدگي به امور و دعاوي خانوادگي، قوه قضائيه موظف است ظرف سه سال از تاريخ تصويب

اين قانون در کليه حوزه ‌ هاي قضائي شهرستان به تعداد کافي شعبه دادگاه خانواده تشکيل دهد. تشکيل اين

دادگاه در حوزه ‌ هاي قضائي بخش به تناسب امکانات به تشخيص رئيس قوه قضائيه موکول است.

 تبصره۱ـ از زمان اجراي اين قانون در حوزه قضائي شهرستانهايي که دادگاه خانواده تشکيل نشده است تا زمان

تشکيل آن، دادگاه عمومي حقوقي مستقر در آن حوزه با رعايت تشريفات مربوط و مقررات اين قانون به امور و

دعاوي خانوادگي رسيدگي مي ‌ کند.

 تبصره۲ـ در حوزه قضائي بخشهايي که دادگاه خانواده تشکيل نشده است، دادگاه مستقر در آن حوزه با رعايت

تشريفات مربوط و مقررات اين قانون به کليه امور و دعاوي خانوادگي رسيدگي مي ‌ کند، مگر دعاوي راجع به اصل

 نکاح و انحلال آن که در دادگاه خانواده نزديکترين حوزه قضائي رسيدگي مي ‌ شود.

ماده۲ـ دادگاه خانواده با حضور رئيس يا دادرس علي ‌ البدل و قاضي مشاور زن تشکيل مي ‌ گردد. قاضي مشاور

بايد ظرف سه روز از ختم دادرسي به ‌ طور مکتوب و مستدل در مورد موضوع دعوي اظهارنظر و مراتب را در پرونده

درج کند. قاضي انشاء ‌ کننده رأي بايد در دادنامه به نظر قاضي مشاور اشاره و چنانچه با نظر وي مخالف باشد با

ذکر دليل نظريه وي را رد کند.

ادامه نوشته

بررسی قانون وکالت عراق

ادامه قانون  وکالت عراق

هیچکس غیر از وکلای  دادگستری  حق وکالت  در محاکم عمومی و اختصاصی  و ادارات شهربانی و کمیسیون

های رسمی دولتی  و مقامات قانونی ندارد.هرکس غیر از وکلا  مبادرت به  وکالت  در مراجع مزبور بنماید  تعقیب

کیفری وبه مدتی که از یکسال حبس تادیبی  نگذرد یا غرامتی که از پانصد دینار بیشتر نباشد  محکوم خواهد

شد.دوائر دولتی حق دارند  در دادگاههای بخش و شهرستان  در دعاوئی که  از دوهزار وپانصد دینار تجاوز نکند

 راسا اقامه دعوی یا دفاع  نمایند ودر نصاب بالا تر مکلف به  انتخاب  وکیل دادگستری  هستند.معذلک اقامه دعوی

یا دفاع باید بوسیله کارمندی به عمل آید که تحصیلات حقوقی وی معادل وکلای دادگستری باشد.

قراردادها:

هرقرارداد  دولتی  ومقاطعه کاری  که موضوع آن پنجاه هزار دینار باشد باید با مداخله وکیل  دادگستری تنظیم

شود  والا  از درجه اعتبار ساقط است.

هیچ قرارداد یا سندی  که موضوع آن بیشتر از پانصد دینار باشد تنظیم  نمی شود  مگر اینکه یکی از وکلای 

دادگستری آنرا تائید نماید، خواه این قرارداد در دفاتر اسناد رسمی باشد یا مراجع دیگر.

ثبت شرکت ها واشخاص حقوقی:

هیچ یک از مجامع و موسسات و شرکت ها و اشخاص  حقوقی اعم از انتفاعی و غیر انتفاعی تاسیس و ثبت

 نمی شود  مگر اینکه  اساسنامه  و مقررات آن به وسیله  وکیل دادگستری  تنظیم شود.

اسنادتجارتی :

هر وکیل دادگستری  اسناد تجارتی  را بطور صوری  به خود منتقل  نماید و به  اسم خود اقامه دعوی  کند به

حبس  تادیبی  تا یکسال و یا غرامت بیشتر از پنجاه دینار محکوم   خواهد شد. تحقیق  در این مورد با کانون  وکلا 

بوده و نظر کانون برای دادسراها و محاکم  متبع  است.

اتهام وکیل:

رسیدگی به اتهام  وکیل دادگستری  باید با حضور رئیس کانون  یا نماینده رسمی آن بعمل  آید و هر تحقیق یا

اقدامی که برخلاف این امر باشد باطل و از درجه اعتبار ساقط است مگر در جرائم مشهود.

ادامه نوشته

برنامه پائیزه کمیته حقوقی کمیسیون بانوان اتاق اصفهان

                                                          به نام خدا

گزارش و برنامه  پائیزی سال  91- کمیته حقوقی کمیسیون بانوان – اتاق بازرگانی اصفهان

       1/ 7/  91 –ساعت 4عصر- محل برگزاری  کمیسیونها  ی اتاق

در این جلسه خانم ها:پناهی دبیر کمیسیون  بانوان– آرین کارشناس  حقوقی شهرداری  ودبیر  کمیته حقوقی-

نعمت اللهی، مریم کاوه میهمانان این جمع– مهندس سرائیان از خانه صنعت ومعدن- غلامعلی  وآزرم  ، وکلای

 دادگستری  حضور داشتند .

خانم نعمت اللهی درباره کارگاه خیاطی ومشاوره  خود به نام مرکز خیریه باقرالعلوم  توضیحاتی داد واینکه  این

مرکز جهت اشتغال وکارآفرینی   16 نفر از خانم های توانخواه  ومدد جو که  فاقد شغل وخانواده  هستند ،صحبت

کرد  .  این مددجویان از اقشار ضعیف جامعه هستندوبعد از سه  ماه که آموزش گرفتند شروع به کار می کنند.کار

را ما توانستیم برایشان تعریف کنیم  ولی مشکلات سلامت  و اقامتگا ه و غذا باقیست.

تعدادی  از مددجوها  حتی فاقد مکانی برای خواب واقامت شبانه بوده واحتمالا کارتن خوابند وخوابگاه لازم دارند

 و در محل کارگاه  نیز امکانی برای اسکان شبانه روزی  نیست   و درصورت ترک کارگاه احیانا در دام  باند مواد

خواهند افتاد . فشار روحی  ومالی بر اداره کنندگان این مرکز بسیار  بالاست.ایشان از  نحوه  کمک  کمیسیون

بانوان به این کارگاه وامکان یابی  کارگاهی وسیعتر برای مددجویان به نحو شبانه روزی مطالبی بیان نمود.

 

 

ادامه نوشته

بررسی مقایسه ای در مورد قوانین وکالت در کشور های مختلف

حال که سخن از نهاد های مردمیست و بهبود و سر وسامان دادن به اوضاع آنها (انشالله ) شاید  کنکاشی در

خصوص وضعیت آنها و بررسی تطبیقی  با سایر کشورها خالی از فایده نباشد.

از آنجا که نزدیکترین نهاد به بنده " کانو ن وکلای دادگستری "است  و چه بسیار هم نیاز به تحول وتغییر کیفی 

و قانونی دارد چندی پیش   کتاب "وکالت"  از دکتر حسینقلی کاتبی  را مطالعه می کردم که  دیدم  مطالب 

جالبی برای  ما درزمان حال در بردارد هر چند که آخرین تاریخ چاپ این کتاب گویا  اردیبهشت ۵۷ بوده است. این

استاد معزز ابتدا  تاریخچه وکالت در ایران وجهان  را شرح داده وسپس اشاراتی  مختصر به قوانین وکالت در

 چند کشور نموده است. شاید  باور کردنی نباشد که  قوانین وکالت در کشوری مثل عراق هم از قوانین وکالت

ایران پیشرفته تر  بوده و حقوق وکلا و مردم را بهتر مد نظر قرار داده است!

ذیلا به بخشهائی از این کتاب اشاره می شود:

ادامه نوشته

آغاز یک روز

دیشب بعداز یک سفر نه روزه، دوباره به اصفهان برگشتم. صبح با یه خورده سردرد

از خواب بیدار شدم.حال بلند شدن نداشتم. باچشمای بسته  گفتم با خودم ، که خوب حالا

واسه چی پاشم.آسمون همونیه که بود وهیچ خبر تازه ای نیست.یاد این زندگیم  افتادم که

همش  باید به خودم دلداری و روحیه  وامید به زندگی  بدم. آفتاب همه جارو پرکرد. این

فکرخوشحا لم کرد  که  امروز صبح میرم از میوه و سبزی فروشی نزدیکمون  خرید می

کنم وعصر هم که میرم دفتر .خوب پس بد برنامه ای نیست. بلند شدم. بعد ازخوندن نماز

 های قضا ی مستحب برای شادی روح درگذشته ها... رفتم چای درست کردم اونهم  توی

قوری چینی که  تازه خریده ام وکلی از دم کردن چای توی اون  کیف میکنم .بعد زدم یرون .دم

در کوچه  کلی برگ جمع شده بود. برگهای پائیزی که خبراز باز شدن دوباره مدرسه ها وشور

وحال پائیزی میده .اونها رو جارو کردم . حتما زن صاحبخونه ازین کارم خوشحال میشه.

ادامه نوشته

پیام های انتصاب نهاوندیان به عنوان رییس دفتر دکتر روحانی

 

 

این انتصاب وزیران دولت او را نیز متعهد می سازد درقبال تشکل های صنوف دیگر مانند کانون وکلا، خانه سینما،

انجمن صنفی روزنامه نگاران، سازمان نظام پزشکی و مانند آنها همین رفتار احترام آمیز را پیشه کنند.

ادامه نوشته